در لحظه های آخر دیدار بنشین
از پا نشستم تا تو بخیزی به صد کام
خواهی که برخیزم ز جان یک بار بنشین
من بی تو هرگز خواب را باور ندارم
ای جاودان در دیده ی بیدار بنشین
لطف خدا را دیده ام در شاخ و برگت
روزی درختی می شوی پر بار بنشین
تا گل بر آید خار در چشمم نشیند
من باغبانم ای گل بی خار بنشین
از سینه ی من لحظه یی ای درد برخیز
در پیش رویم ساعتی ای یار بنشین
من تاب بار درد دوری را
ندارم
از شانه ام این بار را بردار بنشین
تا داد دل از دیده ی گریان ستانم
در لحظه های آخر دیدار بنشین
نظرات شما عزیزان: